آریو برزنآریو برزن، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره

برای دردانه ام ...

بدون عنوان

50 روزگیه آریو برزن روز قبل از ختنه     پایان دو ماهگی چیه خب شصت خودمه!!!! (مامانی الان دیگه همیشه با پستونک خوابت میبره...وگرنه دو تا مشتاتو تو دهنت میکنی جای پستونک...بعد از اینکه خوابت عمیق میشه خودت پستونکتو میندازی بیرون )           70 روزگی      عاشقتم من مامان هر روزی که میگذره خواستنی تر میشی آریو جونم  مامانی تازگیا تلاش میکنی که غلت بزنی...موقع خندیدن بلند و با صدا میخندی عاشق خنده هاتم ...مشت دو تا دستات همش تو دهنته...عاشق حمومی و هر روز حموم میبریمت بعد از اینکه بابا فرهاد از سر کار برمیگرده ...
20 شهريور 1391

50 روزگی و ختنه ی آریو گل پسر

آریو جونم سلام مامانی امروز اومدم واست بنویسم که چقدر بزرگ شدی و تا الان چه کارایی رو یاد گرفتی و انجامشون میدی اول از خاطره ی ختنت شروع میکنم... عزیز دلم تو 50 روزگیت برات وقت ختنه گرفتیم...منو بابایی با کلی تحقیق بالاخره یه جراح عمومیه حاذق پیدا کردیم ...ساعت 8 شب رفتیم مطب دکتر ...منو بابا فرهاد حسابی استرس داشتیم من که تمام فکرم بعد از به دنیا اومدنت عمل ختنت بود...خیلی حساس بود راجع بهش حسابی تحقیق کردیم و روش حلقه رو انتخاب کردیم...ساعت 8.45 آقای دکتر مهاجر شما رو خوابوندن رو تختو از ما خواستن بیرون اتاق بشینیم...در اتاقم باز بود...بابا فرهاد سر پا وایساده بودو داشت تو رو نگاه میکرد منم اصلا نمی تونستم ببینم چی کار میکنن...همش داشت...
20 مرداد 1391

ماه اول زندگی آریو برزن چگونه گذشت؟

سلام مامانی  امروز که دارم این مطبو برات میزارم ١ مرداد هست یعنی شما وارد ماه دوم از زندگیت شدی گل پسرم...دردونه ی منو بابایی عزیز دلم  روز جمعه ٢/٤ بعد از مرخص شدنمون از بیمارستان چند روزی رو مهمونی خونه ی مادر جونینا بودیمو حسابی بهشون زحمت دادیم...راستش روزا حسابی باهات مشغول بودیم و شما زمان خوابت زیاد بود و به زور هر ٣ ساعت بیدارت میکردیم و بهت شیر میدادیم و جاتو عوض میکردیم و قند نباتم سیر میشدیو میخوابیدی...اما شبا چون منو مادر جون خواب بودیم اینبار با گریه ی شما از خواب بیدار میشدیم و مادر جون میبردتت میشستتو پوشکت میکردو شما شیر میخوردی اما باز بیدار بودیو نق میزدی و اینجوری بود که من باید بیدار میموندم ...
1 مرداد 1391
1